تعداد نشریات | 25 |
تعداد شمارهها | 931 |
تعداد مقالات | 7,652 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,492,155 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 8,884,417 |
مدل ساختاری ارتباط بین تجربیات کودکآزاری، مهارتهای ارتباطی و ویژگیهای شخصیت مرزی در جمعیت زنان | |||||||||||||
مطالعات زن و خانواده | |||||||||||||
مقاله 1، دوره 6، شماره 2 - شماره پیاپی 12، مهر 1397، صفحه 5-24 اصل مقاله (1.57 M) | |||||||||||||
نوع مقاله: پژوهشی اصیل | |||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22051/jwfs.2017.15931.1479 | |||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||
سعیده دانشمندی* 1؛ زهرا ایزدیخواه2؛ حسین علی مهرابی3 | |||||||||||||
1دانشگاه شیراز، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی | |||||||||||||
2دانشکده روانشناسی و مشاوره- دانشگاه کوئینزلند جنوبی- کوئینزلند-استرالیا | |||||||||||||
3گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشاسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | |||||||||||||
چکیده | |||||||||||||
هدف از پژوهش حاضر بررسی مدل ساختاری ارتباط بین تجربه کودکآزاری، مهارتهای ارتباطی و ویژگیهای شخصیت مرزی در جمعیت زنان بود. طرح پژوهش حاضر از نوع همبستگی و بر مبنای مدلسازی معادلات ساختاری بوده است. جامعۀ آماری شامل کلیه زنان 40-20 ساله ساکن شهرستان نجفآباد، استان اصفهان بود که از میان آنها تعداد 400 نفر با روش نمونهگیری داوطلبانه انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده شامل پرسشنامه کودکآزاری و غفلت، پرسشنامه مهارتهای ارتباطی و مقیاس شخصیت مرزی بودند. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل مسیر انجام گردید. نتایج حاصل از شاخصهای برازش، مدل نظری مفروض در پژوهش را مورد تأیید قرار داد و نشان داد که ضمن ارتباط مستقیم بین تجربیات کودکآزاری و غفلت و ویژگیهای شخصیت مرزی، بین این دو متغیر از طریق مهارتهای ارتباطی نیز ارتباط غیرمستقیم وجود دارد (01/0 ≥P). یافتهها حاکی از آن است که بدرفتاری با کودک به دلیل ایجاد نقص در مهارتهای ارتباطی آسیبپذیری زنان را نسبت به رشد ویژگیهای شخصیت مرزی افزایش میدهد. بنابراین آموزش مهارتهای ارتباطی میتواند بهعنوان مداخلهای مؤثر در این گروه از جمعیت بالینی و بهمنظور ارتقای کیفیت زندگی آنها در نظر گرفته شود. | |||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||
بدرفتاری با کودک؛ کودکآزاری و غفلت؛ مهارتهای ارتباطی؛ ویژگیهای شخصیت مرزی؛ جمعیت زنان | |||||||||||||
عنوان مقاله [English] | |||||||||||||
The structural model of relationship between child maltreatment, interpersonal skills and borderline personality traits in women population | |||||||||||||
نویسندگان [English] | |||||||||||||
saeede daneshmandi1؛ zahra Izadikhah2؛ hossein ali mehrabi3 | |||||||||||||
1department of psychology, university of Shiraz, Shiraz, Iran | |||||||||||||
2school of psychology and counselling-university of southern Queensland-ًQueensland-Australia | |||||||||||||
3department of psychology, university of Isfahan, Isfahan, Iran | |||||||||||||
چکیده [English] | |||||||||||||
The aim of the present study was to examine the structural model of the relationship between child maltreatment, interpersonal skills, and features of borderline personality in the women population. Plan of the current research was correlation and based on structural equation modeling. The statistical population consisted of all age 20-40 women living in Najafabad, Isfahan of whom 400 women were selected through voluntary sampling. Applied tools were Child abuse and Neglect Questionnaire, Interpersonal Skills Test, and Borderline Personality Scale. To analyze the data, path analysis was used. Results of the fitness indexes confirmed the theoretical causal model of the study and indicated that in addition to a direct relation between child abuse experiences and neglect, and features of borderline personality, there was an indirect relationship between these two variables through interpersonal skills (P≤0/01). These findings suggest that through the disturbing of interpersonal skills, child maltreatment can increase the vulnerability of women to develop borderline personality traits. Thus, interpersonal skills training can be considered as an effective intervention to improve life quality of this clinical population. | |||||||||||||
کلیدواژهها [English] | |||||||||||||
Child maltreatment, Child abuse and neglect, Interpersonal skills, borderline personality, women population | |||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||
مدل ساختاری ارتباط بین تجربیات کودکآزاری، مهارتهای ارتباطی و ویژگیهای شخصیت مرزی در جمعیت زنان
سعیده دانشمندی[1] ، زهرا ایزدیخواه[2]، حسینعلی محرابی[3]
چکیده هدف از پژوهش حاضر بررسی مدل ساختاری ارتباط بین تجربه کودکآزاری، مهارتهای ارتباطی و ویژگیهای شخصیت مرزی در جمعیت زنان بود. طرح پژوهش حاضر از نوع همبستگی و بر مبنای مدلسازی معادلات ساختاری بوده است. جامعۀ آماری شامل کلیه زنان 40-20 ساله ساکن شهرستان نجفآباد، استان اصفهان بود که از میان آنها تعداد 400 نفر با روش نمونهگیری داوطلبانه انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده شامل پرسشنامه کودکآزاری و غفلت، پرسشنامه مهارتهای ارتباطی و مقیاس شخصیت مرزی بودند. تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل مسیر انجام گردید. نتایج حاصل از شاخصهای برازش، مدل نظری مفروض در پژوهش را مورد تأیید قرار داد و نشان داد که ضمن ارتباط مستقیم بین تجربیات کودکآزاری و غفلت و ویژگیهای شخصیت مرزی، بین این دو متغیر از طریق مهارتهای ارتباطی نیز ارتباط غیرمستقیم وجود دارد (01/0 ≥P). یافتهها حاکی از آن است که بدرفتاری با کودک به دلیل ایجاد نقص در مهارتهای ارتباطی آسیبپذیری زنان را نسبت به رشد ویژگیهای شخصیت مرزی افزایش میدهد. بنابراین آموزش مهارتهای ارتباطی میتواند بهعنوان مداخلهای مؤثر در این گروه از جمعیت بالینی و بهمنظور ارتقای کیفیت زندگی آنها در نظر گرفته شود.
کلمات کلیدی: بدرفتاری با کودک، کودکآزاری و غفلت، مهارتهای ارتباطی، ویژگیهای شخصیت مرزی، جمعیت زنان
مقدمه اختلال شخصیت مرزی[4] الگویی فراگیر از بیثباتی در روابط بین فردی، خود پنداره، عاطفه و رفتار تکانشی است که از دوران کودکی آغاز شده و در موقعیتهای مختلفی بروز مییابد. نرخ شیوع این اختلال در جامعه حدود 6/1 درصد تخمین زده میشود اما ممکن است تا 9/5 درصد افزایش یابد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013). نقص در روابط بین فردی یکی از نشانههای اصلی اختلال شخصیت مرزی بوده (هوگز، کراول، یوجی، و کوان، 2012) و در فهم آشفتگیهای روانشناختی افراد مبتلا به این اختلال نقش مهمی بر عهده دارد (گاندرسون، 2007) مطالعه استپ، اسمیت، مورس و همکاران (2012) نشان داد بین ویژگیهای شخصیت مرزی و حساسیت بین فردی، دوسوگرایی در روابط بین فردی، پرخاشگری، نیاز به تأیید اجتماعی، و فقدان اجتماعگرایی ارتباط وجود دارد. اهمیت روابط بین فردی مختل در اختلال شخصیت مرزی بهاندازهای است که نهتنها سایر نشانههای این اختلال مثل تکانشگری، خودکشی، و رفتارهای خود تخریبی را توضیح میدهد (لوی، 2005) بلکه بهعنوان میانجی ارتباط بین ویژگیهای شخصیت مرزی و واکنشپذیری هیجانی نیز معرفیشده است (دیکسون-گوردون، یو، و چاپمن، 2013). باوجودآنکه طبق نظریههای رشدی ارائهشده درباره اختلال شخصیت مرزی دلایل بروز این اختلال پیچیده است و حاصل تعامل بین عوامل محیطی و ژنتیکی است (کراول، بیوچین، و لینهان، 2009)، اما دراینباره اتفاقنظر وجود دارد که تجربیات اولیه دوران کودکی بهخصوص روابط دلبستگی ناایمن، مراقبت بیکفایت، و تجربیات آسیبزای دوران کودکی مهمترین عامل محیطی در شکلگیری اختلال شخصیت مرزی محسوب میشود (مهدوی اقدم، علیلو، و رضائی، 1392؛ کینگدان، اشکرافت، هانداری، و همکاران، 2010؛ ایگاراشی، هاسویی، یوجی، و همکاران، 2010؛ پرپلتچیکووا، آنسل، آکسلرود، 2012؛ مارتین- بلانکو، سولر، ویلالتا، و همکاران، 2014؛ اینفورنا، فاچس، فیشر-والداسمیت، و همکاران، 2016). وینسپر، لریا، مارواها، و همکاران (2016) در یکی از جدیدترین فرا تحلیلهای خود نشان دادند که تجربه غفلت، کودکآزاری جنسی، و کودکآزاری کلامی در نوجوانان پنج برابر خطر ابتلا به اختلال شخصیت مرزی را افزایش میدهد. همچنین شدت تجربیات کودکآزاری بهخصوص کودکآزاری جسمی و جنسی تعیینکننده شدت رفتارهای خود آسیبرسان و گرایشهای خودکشی در اختلال شخصیت مرزی است (کاپلان، تارلو، استوارت، و همکاران، 2016). نظریهها و پژوهشهای متعددی سعی در توضیح مکانیسمهایی داشتهاند که ارتباط بین تجربیات کودکآزاری و اختلال شخصیت مرزی را تبیین میکند. مدل مبتنی بر ذهنیسازی در اختلال شخصیت مرزی[5] توانایی ذهنیسازی و نظریه ذهن[6] را عامل پیونددهنده تجربیات بدرفتاری دوران کودکی و ویژگیهای شخصیت مرزی معرفی میکند (فوناگی و لویتن، 2009). براساس این مدل، توانایی ذهنیسازی در بافت روابط دلبستگی در سالهای اولیه زندگی رشد میکند (فوناگی و لویتن، 2009). با شکلگیری روابط دلبستگی ایمن کودک اجازه مییابد آزادانه و در امنیت به کاوش محیط بپردازد و بدین ترتیب توانایی ذهنخوانی و فهم و تفسیر رفتار خود و دیگران بهتدریج رشد و تقویت میگردد (فوناگی، گرگلی، ژوریست، و تارگت، 2002). بنابراین روابط ناایمن دلبستگی بین کودک و مراقبانش که بهصورت کودکآزاری، غفلت و سایر بدرفتاریها نمود مییابد، رشد ذهنیسازی را در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی دچار وقفه میکند (کواک، نیومن، بنت و همکاران، 2017). هم راستا با این مدل نظری، شارپ، ونتا، ونووردن، و همکاران (2016) به بررسی ارتباط بین دلبستگی ناایمن، ذهنیسازی، بینظمی هیجانی، و ویژگیهای شخصیت مرزی پرداختند و دریافتند که ذهنیسازی و نه بینظمی هیجانی، ارتباط بین دلبستگی ناایمن و ویژگیهای شخصیت مرزی را توضیح میدهد. در مطالعۀ دیگری نیز ناتوانی در ذهنیسازی و نظریۀ ذهن بهعنوان عامل میانجی در ارتباط بین تجربیات بدرفتاری دوران کودکی بهخصوص کودکآزاری عاطفی و غفلت عاطفی با ویژگیهای شخصیت مرزی معرفی شده است (کواک و همکاران، 2017). گذشته از این مدل نظری، پژوهشگران دیگری نیز به بررسی عوامل میانجی تاثیرگذار در ارتباط بین تجربۀ کودکآزاری و غفلت و اختلال شخصیت مرزی پرداختهاند و نشان دادند که حالتهای تجزیهای (گرشانی، ناجاویت، وود، و هپنر، 2004)، حساسیت نسبت به طرد (گودمن، فرتاک، چسین، و همکاران، 2014) و بینظمی هیجانی (علیلو، هاشمی، بیرامی و همکاران، 1393؛ کو، کوری، متکاف، و همکاران، 2015)، از جمله مکانیسمهای توضیح دهنده این ارتباط است. مطالعات بان و او (2016) و براون، فیت، استون، و بوتولاتو (2016) نیز اگرچه اختصاصاً برروی اختلال شخصیت مرزی انجام نشده است، ولی به ترتیب روابط مختل با همکلاسیها و آلکسی تایمیا را بهعنوان عوامل میانجی در ارتباط بین تجربیات بدرفتاری در دوران کودکی و مشکلات هیجانی و درونیسازی معرفی کردهاند. با وجود پژوهشهای متعدد انجام شده در راستای تبیین رابطه بین تجربیات کودکآزاری و ویژگیهای شخصیت مرزی، بررسیهای پژوهشگر نشان میدهد که هیچ مطالعهای تاکنون نقش میانجی مهارتهای ارتباطی را مورد توجه قرار نداده است. یافتههای تحقیقاتی حاکی از آن است که کودکآزاری و غفلت با مشکلات بین فردی (لین، لی، چی، و همکاران، 2016؛ داویس و پترتیک-جکسون، 2000)، عزت نفس پایین، پاسخدهی هیجانی ضعیف در روابط بین فردی (دبوسکا و بودوزک، 2016)، سازگاری شخصی ضعیف، انزوای اجتماعی، بیاعتمادی، دشواری در برقراری و حفظ رابطه، نارضایتی در روابط (رامستین-مک کین و هانسلی، 2001)، و مهارتهای اجتماعی ناکافی (تیسای و واگنر، 1978) ارتباط دارد. از سوی دیگر، مشکلات ارتباطی نه تنها از لحاظ نظری و تشخیصی ویژگی اصلی اختلال شخصیت مرزی محسوب میشود، بلکه در پیش آگهی و روند این اختلال نقش مهمی بر عهده داشته و یکی از شکایتهای اصلی افراد مبتلا است (لازاروس، چیونز، فستا، و روزنتال، 2014). بنابراین با توجه به وجه مشترکی که تجربیات کودکآزاری و غفلت و اختلال شخصیت مرزی در مهارتهای اجتماعی ضعیف دارند، فرضیۀ مطالعۀ حاضر مبتنی بر این است که تجربۀ بدرفتاری در دوران کودکی مهارتهای ارتباطی ضعیف را پیشبینی میکند و بدین ترتیب احتمال بروز ویژگیهای شخصیت مرزی را افزایش میدهد. از جمله دلایل اجرای این پژوهش در جمعیت زنان میتوان به بروز 75 درصدی اختلال شخصیت مرزی در زنها اشاره کرد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013). همچنین براساس مقایسههای جنسیتی انجام گرفته، زنان دارای تاریخچۀ کودکآزاری در مقایسه با مردان سازگاری اجتماعی ضعیفتری دارند (دب و والش، 2012)، مشکلات بیشتری را در حیطه روابط بین فردی گزارش میدهند و حتی این افراد در مقایسه با زنان بدون سابقه کودکآزاری به انتقاد حساستر بوده، از پذیرش نظرات دیگران اجتناب کرده و گرایش بیشتری به ترک ناگهانی شغل و روابط را نشان میدهند (کلویتر، میراندا، استوال-مک کلوق، و هان، 2005). روش جامعۀ آماری، نمونه و روش اجرای پژوهش پژوهش حاضر از نوع همبستگی و بر مبنای مدلسازی معادلات ساختاری طراحی شده است. جامعۀ آماری شامل کلیۀ زنان 20 تا 40 ساله ساکن شهرستان نجفآباد واقع در استان اصفهان بود و نمونهگیری به روش داوطلبانه انجام گردید. با توجه به آنکه اجرای تحلیلهای مدلسازی معادلات ساختاری به حجم نمونه 200 تا 400 نفر نیازمند است (میرز، گامست، و گارینو، 2006؛ ترجمه پاشاشریفی و همکاران، 1395)، لذا 500 نفر از زنان علاقمند به شرکت در پژوهش که در موسسات آموزشی، پزشکی و تفریحی حضور داشتند بهعنوان نمونۀ پژوهش انتخاب شدند که پس از غربالگری براساس ملاکهای ورودی این تعداد به 400 نفر کاهش یافت. ملاکهای ورودی شامل دامنۀ سنی 40-20 سال، حداقل تحصیلات دیپلم، و فقدان مشکلات جسمانی شدید بود. در نهایت پس از تکمیل پرسشنامهها توسط آزمودنیها، تحلیل دادههای پژوهش با استفاده از نسخه 21 نرم افزارهای AMOS و SPSS و با روش تحلیل مسیر انجام گردید.
ابزار پژوهش پرسشنامۀ کودکآزاری و غفلت: این پرسشنامه شامل 38 سوال است که توسط محمدخانی، محمدی، نظری و صلواتی (2003) به منظور ارزیابی چهار حوزه کودکآزاری جسمی، جنسی، عاطفی و غفلت تدوین شد. هر یک از سوالات مقیاس فوق براساس درجهبندی لیکرت در مقیاس چهار گزینهای هرگز، گاهی اوقات، اکثر و همیشه و با نمره گذاری 1 تا 4 تنظیم شده است. نمرۀ کل از مجموع نمرات هر خرده مقیاس بدست میآید. مجموعه دامنۀ نمره بین 38 تا 114 است که نمره 38 و 114 به ترتیب نشان دهنده حداقل و حداکثر تجربۀ کودکآزاری است. پایایی این مقیاس به شیوه آلفای کرونباخ 92/0 گزارش شده است (محمدخانی و همکاران، 2003) که نشان از همسانی درونی بالای آن است. این ضریب برای خرده مقیاسهای کودکآزاری عاطفی، جسمی، جنسی و غفلت در دامنه 89/0-79/0 بوده است. پرسشنامۀ مهارتهای ارتباطی: نسخۀ اصلی این پرسشنامه شامل 38 سوال است که حسین چاری و فداکار (1384) در نسخۀ تجدیدنظر شده تعداد آن را به 34 سوال کاهش دادهاند. این پرسشنامه مهارتهای ارتباطی را در پنج خرده مقیاس بیانکلامی، بینش، قاطعیت، مهارتهای شنیداری و مدیریت هیجانی مورد سنجش قرار میدهد. سوالات این پرسشنامه برروی یک مقیاس لیکرتی پنج درجهای از 1 (هرگز) تا 5 (همیشه) تنظیم شده است. حسین چاری و فداکار (1384) به منظور بررسی روایی سازۀ این آزمون از روش تحلیل عاملی تاییدی و به روش مولفههای اصلی استفاده نمودند. نتایج تحلیل ضمن استخراج پنج عامل مذکور، نشان داد که این عوامل 71/61 درصد از واریانس کل مهارتهای ارتباطی را تبیین میکند. از دیگر سو، آنها برای سنجش پایایی آزمون با استفاده از روش آلفای کرونباخ، پایایی کل آزمون را برای آزمودنیهای دانشجو 71/0 گزارش کردهاند که حاکی از همسانی درونی قابل قبول این آزمون میباشد. همچنین ضریب اعتبار کل آزمون با استفاده از روش تنصیف برابر با 71/0 بدست آمد. ضریب آلفای کرونباخ برای خرده مقیاسهای بیان کلامی، بینش، قاطعیت، مهارتهای شنیداری و مدیریت هیجانی به ترتیب 84/0، 57/0، 60/0، 70/0، و 75/0 گزارش شده است (حسین چاری و فداکار، 1384). مقیاس شخصیت مرزی[7] (STB): این مقیاس بخشی از پرسشنامه صفات اسکیزوتایپی[8] است که توسط کلاریج و بروکس (1986) ساخته شده و توسط راولینگ، کلاریج و فریمن (2001) مورد تجدید نظر قرار گرفته است. نسخۀ فارسی و نهایی این آزمون شامل 20 عبارت است که بهصورت بله و خیر پاسخ داده میشود (محمدزاده، گودرزی، تقوی، و ملازاده، 1384). این مقیاس سه عامل ناامیدی، تکانشگری و علائم تجزیهای و پارانوییدی وابسته به استرس را مورد ارزیابی قرار میدهد. آلفای کرونباخ برای این مقیاس 8/0 و روایی همزمان آن با مقیاسهای روان آزردگی و روان گسستگی پرسشنامه شخصیتی آیزنک به ترتیب 64/0 و 44/0 گزارش شده است (راولینگ و همکاران، 2001). محمدزاده و همکاران (1384) برای کل مقیاس شخصیت مرزی و خرده مقیاسهای ناامیدی، تکانشگری و علایم تجزیهای و پارانوییدی وابسته به استرس به ترتیب ضریب اعتبار بازآزمایی 84/0، 53/0، 72/0 و 50/0 و ضریب آلفای کرونباخ 77/0، 64/0، 58/0 و 57/0 گزارش کردهاند.
یافته ها جدول 1 ضرایب همبستگی بین متغیرهای پژوهش را نشان میدهد:
جدول 1. ضریب همبستگی بین متغیرهای پژوهش
همانطور که یافتههای جدول 1 نشان میدهد، همه ضرایب همبستگی بین متغیرهای پژوهش معنادار است. به منظور بررسی مدل علی ارتباط بین کودکآزاری و غفلت، مهارتهای ارتباطی و ویژگیهای اختلال شخصیت مرزی از روش تحلیل مسیر استفاده گردید. در جدول 2 اوزان رگرسیونی استاندارد مسیرهای مستقیم بین متغیرهای پژوهش نمایش داده شده است.
جدول 2. اوزان رگرسیونی استاندارد مسیرهای مستقیم بین متغیرهای پژوهش
براساس یافتههای جدول 2، اوزان رگرسیونی استاندارد مربوط به تمام مسیرهای مستقیم مدل مفروض پژوهش معنادار است. نتایج حاکی از آن است که بین تجربیات کودکآزاری و مهارتهای ارتباطی و همچنین بین مهارتهای ارتباطی و ویژگیهای شخصیت مرزی ارتباط منفی و معنادار وجود دارد. برازش مدل با استفاده از شاخصهای برازش مورد بررسی قرار گرفته و در جدول 3 ارائه شده است. جدول 3. شاخصهای برازش مدل پژوهش
همانطور که در جدول 3 ملاحظه میشود، مقادیر بالاتر از 90/0 شاخصهای تاکر- لویز (TLI)، شاخص نرم شده برازندگی (NFI)، شاخص برازندگی تطبیقی (CFI)، شاخص برازش نسبی (RFI) و شاخص برازش افزایشی (IFI) نشانگر برازش مطلوب مدل است. همچنین مقدار برابر با 05/0 برای شاخص ریشۀ میانگین مربعات خطای برآورد (RMSEA) نیز نشان میدهد مدل پژوهش از برازش قابل قبولی برخوردار است. بنابراین برازش مدل نظری مفروض در این پژوهش نیز مورد تایید قرار میگیرد. مدل برازندۀ رابطه بین متغیرهای پژوهش در نمودار 1 نمایش داده شده است. همچنین وزن رگرسیونی استاندارد در مسیر غیر مستقیم بین متغیرهای پژوهش در جدول 4 ارائه گردیده است.
نمودار 1- مدل برازنده رابطه بین متغیرهای پژوهش جدول 4. وزن رگرسیونی استاندارد در مسیر غیرمستقیم بین متغیرهای پژوهش
براساس مدل ارائه شده در نمودار 1 و نتایج جدول 4، ارتباط غیرمستقیم بین تجربۀ کودکآزاری و غفلت و ویژگیهای شخصیت مرزی به واسطه مهارتهای ارتباطی صورت میگیرد. بنابراین میتوان گفت تجربیات کودکآزاری با اندازۀ اثری متوسط میتواند ضعف در مهارتهای ارتباطی را پیشبینی کرده و از این طریق بر بروز ویژگیهای شخصیت مرزی اثرگذار باشد. تجربیات کودکآزاری نیز دارای اثرات مستقیم بر بروز ویژگیهای شخصیت مرزی میباشد.
بحث و نتیجه گیری هدف از پژوهش حاضر بررسی مدل ساختاری ارتباط بین تجربیات کودکآزاری، مهارتهای ارتباطی، و ویژگیهای شخصیت مرزی در جمعیت زنان بود. بدین ترتیب براساس مفاهیم نظری و پیشینه پژوهشی، مدلسازی اولیۀ مربوط به روابط بین متغیرها انجام گرفت و نتایج حاصل از تحلیلها مدل مفروض را تایید نمود. به عبارت دیگر، تجربۀ کودکآزاری و غفلت با تاثیر منفی خود بر مهارتهای ارتباطی زنان قربانی، زمینه بروز ویژگیهای شخصیت مرزی را فراهم میکند. براساس جستجوی پژوهشگران این مطالعه، بررسی نقش مهارتهای ارتباطی در رابطۀ بین تجربۀ کودکآزاری و غفلت و ویژگیهای شخصیت مرزی تاکنون مورد توجه هیچ پژوهشی قرار نگرفته است و پژوهش حاضر، اولین مطالعهای است که ضعف مهارتهای ارتباطی را بهعنوان مکانیسم توضیحدهنده این ارتباط معرفی میکند. با این وجود، یافتههای حاصل از این مطالعه در راستای نتایج پژوهشهای شارپ و همکاران (2016) و کواک و همکاران (2017) قرار دارد. همچنین، ارتباط بین تجربیات کودکآزاری و ضعف در مهارتهای ارتباطی با نتایج مطالعات لین و همکاران (2016) و دبوسکا و بودوزک (2016)، ارتباط بین مهارتهای ارتباطی ضعیف و ویژگیهای شخصیت مرزی با مطالعات استپ و همکاران (2012) و لازاروس و همکاران (2014) و ارتباط بین تجربیات کودکآزاری و ویژگیهای شخصیت مرزی با پژوهشهای مهدوی اقدم و همکاران (1392)، مارتین-بلانکو و همکاران (2014)، اینفورنا و همکاران (2016)، و وینسپر و همکاران (2016) همسو است. مدل مبتنی بر ذهنیسازی (فوناگی و لویتن، 2009) یکی از تبیین هایی است که به خوبی یافتۀ این مطالعه را روشن میکند. براساس این مدل، ناتوانی در فهم نیات و اندیشههای دیگران که به دلیل استرسهای ناشی از روابط دلبستگی ناایمن به وجود میآید، هستۀ اصلی نشانههای اختلال شخصیت مرزی محسوب میشود. محیط نابسامان رشد در سالهای اولیه زندگی که میتواند بهصورت انواع بدرفتاری از سوی مراقبان نمود یابد، فرصت کاوش در ذهن خود و دیگران را از کودک میگیرد (فوناگی و همکاران، 2002). بدین ترتیب رشد توانایی کودک از فهم رفتار دیگران و درک وضعیت روانی خود و آنها دچار وقفه خواهد شد و فرد را در چرخهای از روابط معیوب، بینظمی هیجانی، و تکانشگری گرفتار میسازد (فوناگی و لویتن، 2009). به عبارت دیگر، توانایی ذهنیسازی که ملاکی برای شناخت اجتماعی محسوب میشود (شارپ و وانووردن، 2015) و زیربنای روابط بین فردی سازگارانه و رشد مهارتهای ارتباطی است (فوناگی و آلیسون، 2014)، در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی به دلیل روابط آشفته بین کودک و مراقبان دچار اختلال میشود (فوناگی و لویتن، 2009). از سوی دیگر، براساس نظریه دلبستگی روابط والدین و کودک در نخستین سالهای زندگی بر عملکرد بین فردی افراد در کودکی و بزرگسالی تاثیر میگذارد (اسمیت، 2004). دلبستگی ایمن منجر به شکل گیری احساس مثبت و یکپارچه از خود و انتظار رفتار حمایتی و پاسخ دهنده از دیگران میشود (بالبی، 1973). بدین ترتیب روابطی که با بیثباتی، ناامنی، همخوانی ضعیف بین والدین، تهدید و تجربه طرد و خشونت همراه باشد، ضمن ایجاد دلبستگی ناایمن (بالبی، 1988)، بر ادراک فرد از خود و دیگران تاثیر گذاشته و توانایی تنظیم حالتهای درونی و روابط بیرونی را با مشکل مواجه میکند (بریر، 2002). در واقع دلبستگی آشفته و بازنمایی منفی و ناهمخوان از خود و دیگری زمینه بروز مشکلات ارتباطی را در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی فراهم مینماید (بالبی، 1973) و روابط بین فردی آسیب دیدۀ بین کودک و مراقبان همۀ تعاملات بین فردی آینده آنها را تحت تاثیر خود قرار میدهد (ایوس، پرام، و سیلبرگ، 2010). همچنین کودکآزاری اغلب در بستری از اختلالات روانشناختی و روابط ناکارآمد خانوادگی بروز مییابد (بریر و جردن، 2009) و اکثر والدین قربانیان کودکآزاری از اختلالات شدید روانی همچون روانپریشی، اختلال دوقطبی، اختلالات شدید شخصیت و اضطراب و افسردگی مزمن رنج میبرند (اسمیت، 2004). از دیگر سو، ویژگیهای شخصیت مرزی از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد به گونهای که افراد مبتلا به ویژگیهای شخصیت مرزی والدینی بیتوجه دارند و خود والدین آنها نیز در دوران کودکی با تجربیات منفی کودکآزاری مواجه شدهاند (اینفورنا و همکاران، 2016). بنابراین واضح است که این اختلالات روانی ضمن آنکه تواناییهای ارتباطی والدین را با یکدیگر مختل میکند، برقراری روابط مطلوب با کودکان را نیز غیرممکن میسازد. کودکان در چنین شرایط نامساعدی به دلیل فرصتهای محدودی که برای آموختن مهارتهای ارتباطی و بهکارگیری آنها در خانواده در اختیار دارند، از روشهای ناسازگارانه دیگری در روابط خود بهره میگیرند. بدین ترتیب آسیبپذیریهای ژنتیکی که این افراد از والدین خود دریافت کردهاند به همراه آسیبپذیریهای بین فردی که درجریان تجربیات رشدی نامناسب ایجاد میشود، باعث واکنشهای شدید هیجانی در برابر استرسهای بین فردی و فراهم نمودن شرایط بروز ویژگیهای شخصیت مرزی میگردد (دیکسون-گوردون و همکاران، 2013). این تبیین به خوبی تعامل بین عوامل ژنتیکی و محیطی را در رشد اختلال شخصیت مرزی (کراول و همکاران، 2009) روشن میسازد. در این پژوهش اگرچه ارتباط مستقیم بین تجربیات کودکآزاری و بروز ویژگیهای شخصیت مرزی مورد تایید قرار گرفت، اما در توجیه میزان پایین این ارتباط میتوان به جمعیت مورد بررسی اشاره نمود چرا که نمونه مورد بررسی در این پژوهش جمعیت عادی بوده است. بدین ترتیب پیشبینی میشود چنانچه مدل مفروض در این پژوهش در جمعیت بالینی و افرادی مورد بررسی قرار گیرد که تشخیص اختلال شخصیت مرزی را دارند، میزان این ارتباط بالاتر از میزان گزارش شده در پژوهش حاضر بدست آید. همچنین با توجه به سیستم علیتی چندگانه در بروز اختلال شخصیت مرزی (مارتین-بلانکو و همکاران، 2014) و نقش پررنگ عوامل دیگری همچون بینظمی هیجانی (لینهان، 1993)، بررسی تک بعدی عوامل پیشبینی کننده نشانههای شخصیت مرزی دیدگاه جامع و کاملی را درباره سببشناسی این اختلال فراهم نمیکند. براساس یافتۀ این پژوهش، آموزش به هنگام مهارتهای ارتباطی در کودکانی که تجربه بدرفتاری داشتهاند، میتواند احتمال بروز ویژگیهای شخصیت مرزی را کاهش دهد. بنابراین لازم است درمانگران ضمن آموزش سایر مهارتهای مورد نیاز به این گروه از افراد از جمله مهارتهای تنظیم هیجان، به مهارتهای ارتباطی آنها نیز توجهی خاص داشته باشند تا از این طریق عواقب سنگین و طولانی مدت تجربۀ کودکآزاری و غفلت را در زنان قربانی به حداقل برسانند و به افزایش کیفیت زندگی آنان یاری رسانند. با این حال، فهم محدودی از مکانیسمهای توضیح دهنده ارتباط بین تجربیات کودکآزاری و اختلال شخصیت مرزی وجود دارد و مهارتهای ارتباطی تنها یکی از عوامل میانجی در این ارتباط است و عوامل دیگری نیز در تبیین این ارتباط سهم دارند. بنابراین بررسی همزمان نقش مهارتهای ارتباطی و سایر عواملی مثل بینظمی هیجانی، و توانایی ذهنیسازی ضمن آنکه دیدگاه جامعتری درباره عوامل تاثیر گذار در ارتباط بین تجربیات کودکآزاری و اختلال شخصیت مرزی فراهم میکند، بلکه درباره تقدم و تاخر هر یک از این عوامل نیز اطلاعات سودمندی در اختیار درمانگرانی قرار میدهد که به دنبال یافتن علتهای ریشهای بروز اختلال شخصیت مرزی و حل و فصل آنها هستند. از دیگر سو، همانطور که اشاره شد، اجرای این پژوهش در گروه غیربالینی تعمیمپذیری یافتهها را با محدودیت مواجه میسازد. بنابراین انجام پژوهشی مشابه برروی افرادی که تشخیص اختلال شخصیت مرزی گرفتهاند، میتواند به تایید و تعمیمپذیری یافتههای این مطالعه کمک کند. همچنین استفاده از پرسشنامههای خودگزارشی یافتههای این مطالعه را در معرض خطا قرار داده است چرا که ابزارهای خودگزارشی به دلیل سوگیری در یادآوری و گزارشدهی آسیبپذیر هستند (هانت، آریما، و کاشا، 2003). به همین خاطر توصیه میشود که در پژوهشهای بعدی علاوه بر استفاده از پرسشنامههای خودگزارشی، از ابزارهای دیگر-گزارشی نیز جهت کسب اطلاعات از اطرافیان افراد شرکت کننده استفاده شود تا بر کیفیت و صحت نتایج افزوده گردد.
[1] - نویسنده مسئول، دانشجوی دکتری روانشناسی بالینی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شیراز saeededaneshmandi@gmail.com [2] - استادیار دانشکده روانشناسی و مشاوره- دانشگاه کوئینزلند جنوبی- کوئینزلند-استرالیا [3] - استادیار گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان تاریخ ارسال: 19/3/1396 تاریخ پذیرش:22/8/1396 DOI: 10.22051/jwfs.2017.15931.1479 [4] .Borderline Personality Disorder [5] .Mentalization-based Model of BPD [6] .Theory of Mind [7] . Schizotypal Trait Questionnaire-B form [8] .Schizotypal Trait Questionnaire | |||||||||||||
مراجع | |||||||||||||
Winsper, Catherine; Lereya, Suzet; Tanya, Marwaha; Steven, Thompson; Andrew, Eyden, Julie, & Singh, Swaran P. (2016). The etiological and psychopathological validity of borderline personality disorder in youth: A systematic review and meta-analysis. Clinical Psychology Review, 44, 13–24. | |||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,865 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,000 |